کاش بودی تا می توانستم دستانم را دور گردنت حلقه کنم
خیره بر جشمانت خود را در شب چشمانت گم کنم
کاش بودی تا خود رامیان بازوان مردانه ات رها می کردم
و در آغوش گرمت ماوا می گرفتم
کاش بودی تا سر بر شانه ات می گذاشتم
وغم دنیا را از دل بیرون میکردم
کاش بودی تا دل شکسته ام را درمان باشی
کاش بودی
کاش بودی تا مرهمی بر دل زخم خورده ام باشی
کاش بودی و میدیدی چگونه آوار تنهایی بر دل کوچکم نشسته
کاش بودی
کاش میدیدی